گلنار من
بیژن باران بیژن باران

 

بمناسبت روز زن، 8 مارس

 

      بيخ درخت خاكست؛ وين چرخ، شاخ و برگش./عالم، درخت زيتون؛ ما همچو روغن يم اش. - مولوي 

وقتي بدر مي كوبم بي قرار گلنار دروازه گشايد بانتظار.

مرا در عصمت سبزش جاي دهد.

به انبار مهماتش هدايت كند.

با بوسه هاي رقصان شكوفه برپوست من، زير سايه دامن مدورش.

زخمه هاي ويلون مي گريزند بر فراز ديوار همسايه -

آهنگ« مرا ببوس، مرا ببوس»

مي نوازد گوش و هوش.

1

انعكاس رج اطلسي، اژدر و لاله عباسي در آب.

جفت سياه پروانه

بر اندام او قائم بسايه ظهر تابستانه

شمال جعدِ ُکرک مشکي چاک سرخ عطش

در ِهرَم ديد مي آيد

جنون به زوج کانون شقيقه ام جاري

سرريز کند ز معرق پيشاني،

اندام من به رعشه عشق در انحناي عشوه عشق.

كرد آفتاب به ُپرز پذيرايش رخنه.

بر كمانه هاي او ترانه هاي من قفل مي شوند

بر دواير رويايي تنه مدور-

شكاف رديف دانه هاي مرصع سلسله تپك و ماهورك،

غرور سينه زوج فاخته در هيجان پچ پچ و نجوا ازلابلاي تور سبز،

ُدٌر ياقوت در گنجينه برج حوت،

شهد لطافت متورمش چكد بر خاك داغ.

باران، طراوت پوستش افزون كند.

بالا تنه به  موج باد - چون كولي برقص وحش پرستش آتش.

تصوير مخروط پرگلش در آيينه آب.

كلامش رايحه ي شور و شتاب.

صمغ و ثار در گوي خونين در هم آميزند؛

با تداخل اكسير روان.

ايستد زمان-

صفحه ساعت آفتاب گردان

از لبه ي ديوار آب مي شود، آويزان.

فواره استخر در فوران.

سرم بسوي استوا

از تناوب عطر قوي دور و نزديك.

2

بر موج ملايم استخر ميخزد:

ترانه ي « جان مريم چشماتو واكن سري بالا كن!

دراومد خورشيد. شد هوا سفيد. وقت آن رسيد..»

از دور محو جمال و كمال

اين معبد كشيده ي شكوفان ستايش طلب شوم.

 نسيم بشيطنت پوشه سبزش كنار زند.

گرد نارنارش هويدا شود.

پرندگان ز شوق، پرواز فراموش كرده؛

سرود شادي سر دهند.

گلنار من کنار دیگران

سر و گردنی بلندتر ست

با ذهن زیبا و بی مثال-

اندام او رخش کشیده ای با کمانه های مطبوع موج و معراج.

3  

گلنار من، 4 فصل در پوشاك دلخواه 

زير حرير سفيد برف، شكيبا

آتشفشان رنگ و رايحه در بهار،

انفجار نارنجك عشق بي قرار

سرانجام با دامن گلريز و گل فشان-

ضريح زنبوران زرين زوار

پيكر سبزش، گل گل، با شعله هاي آتش شنگرفي شكوفه آذين است.

بی دریغ فرش کند زمین با گلبرگ های سرخ

تا فرشته ای تواند گام زند به خاک.

در گهواره سبز شاخه ها، نارنار در تاب تناوب باد و رگبار

بر گردی درشت تورم شنگرفی، قطرات لذیذ آب

حباب با مینیاتور تصویر محیط بر جدار ِگرد خود

سقای بی دریغ افشردگی ابرها

پراکند لپه های چسبیده ی آب

بر نارهای طراوت، برسم تبرک.

تداخل لپرهای باران به اندرون پذیرای گل

گلاب آفریند – شربت و شیره.

در آخر بهار شاهد برآمدن و رشد عناب نارهايش

از چغاله به ليمو و سيب به نار-

چون خوشه انگور فشرده بمحفظه ي سرخ پوست.

تابستان بر بازوان مرصعش جلوس سسك و سار

بر انبوه پياله نرم كاه آشيانه سرخه سر

گنجينه قوقوسي ياقوت و نازكي زمرد در مشت باز

عيان در قاچ شهوت و شهدش

نفیر دولت صغیر سکون کان آز شفاف مماس-

الماس سرخ سره با انعكاس نور ناب.

پاييز با شولاي مشتعل.

كنار كومه، شيار كرت كبود با كود محبت

در زير، ريشه و كونه اين بوته ظريف.

4

در مهتاب شب، جنب عقد ثريا و راس الغول كهكشان پرسيوس

تاج درخت نار من.

معكوس درعقيق درشت چشمان جغد

خوش خط و خال جنبان!

صداي شب در طنين استوانه ي لرزان.

دست نسيم بر فرقت شانه مي كشد؛

چاك دامن سرخت كنار زند.

كلاله نمور نمايان

نشت مرطوب خاك به موي رگهاي زير.

از پشت حرير نور اشاره ميدهي.

مرا ز ايوان جدا ميكني

با سايه ام بسوي تو.

با اشتياق طوق بازو بر تنه ي مدورت كشم.

گرم لبان بر پوستت آشنا كنم.

گونه هاي ملتهب در آذر سبد سبز نار نار.

آب لمبو با فشار؛ شريان شیره بكام

تشنگي، اشباع از شهد شراب؛

درخت من، از پس لرز به كما.

گرده ي لقاح پرچم قائم بر تخمدان زير كلاله تداخل كند

جام زير گل متورم

با چگالی قطره هاي غلیظ چکان

بر جدار تر و نرم تورم جاری.

سپس سكوت سلطه كيهاني.

نار تو زحل است با حلقه های عطر، مغناطیس شربت، اقمار یخی پیله های ابریشم-

که سایه اش از خاور به باختر می رود.

نار من تقارن گذر ناهید-

بر لکه های ملتهب خورشید.

پیله سحابی نور در 4 فاز سحر- ناپیدا- غروب – ناپیدا تدویر میکند.

آیا اگر اسحاق در ساوه می زیست، به قرن 17م،

بجای سیب بر سرش، نار نمی افتاد-

باز هم، جاذبه زمین را تبیین می کرد؟

یا صورت خود 100 بار در آیینه ُبری های برلیان سرخ می دید!

5

براي گلنارم مي سرايم:

اي نمونه اي ز اردوي بيكران بيم نيم مقيم خشگي و آب!

چتر خضراي حافظ زمين.

پيام رهايي دانه و لانه!

آزادي پوشاك و لختي طبيعت

پيرهن چاكدار توري مشبك گلدار

در بلوغ بي دروغ قامتت

لبالب نار نار.

دور از خواهران-

عيان اختفاي گوي رطب سياه انجير جواهر دانه

تراكم كروي خوشه ي انگور ياقوتي

جعبه ي انبه گيتار با تارهاي شيرين گلبهي.

6

اي قامت قديمي افراشته ي حيات

شكيباي كنوني جوانه ي پيوستگي/ گسست با گذشته

درفش جهاني فرداي رهايي

پا در خاك، سر به سپهر

در اهتزاز پيروزي شهد شادي بر غبار غم.

درخت، دژ تكامل ياخته به گياه در ازل حیات1

چاووشي محيط مناسب ظهور جانور

شناور از آب سبک تر

اصطكاك ساکت رشد غلظت، پراكندگي جرم و حجم ناآرام،

كانون ذرات مرده در آوند بالنده

انبيق ربط مايع و اثير

نمود زود جادو – استحاله تخم به تمدن

تناقض گور زندگي –

خون مرده ي ايستاي رگها، پوياي شهد حياتي تمركز 

ارگ مجلل حيات بر ويرانه ي ممات

چادر تقابل سبز و فيروزه ي فلات

ارتباط ذره و موج، جسم و جنس، رونده افقی، رویای بلند

تصوير مضاعف جذب ريشه تاريكي و انتقال شاخه نور

عكس برگردان كهكشان و منظومه ها بر زمين

ای مدار ثابت سیارات سرخ محاط کانون کسوف تنه ات.

مويرگهاي ناپيداي كهن سالمند زير،

تداوم آوندهاي آشكار نوين جواني رو،

ماناي تغيير، روند سكوت- رابطه- جريان،

 پل خاك و خورشيد، بهمن زم و آبان تاب، ناودان باران و باد

نقشه خاموش اموات در ظلمات چنگ ريشه منتهي به روشني عروق ناخن شاخه،

فلاخن شربت، رُب، لواشک و دانه

تاقي لحظه حال متكي به گذشته و آينده

اي طنين صدا بر نطع منور فردا،

معماري ظرافت تداوم عشق

كاريز ربط اسلاف، امروزيان و اخلاف

ناظر كاروان اجداد و فرزندان ما!

7

درخت، اي رود روان زمان، حجم خضراي مكان،

زير فرش زمينه مينو و طرح منور كهكشان.

با نقش حلقوي خاطرات قحطي و باران در تنه

گنبد زمرد بر فرش خاكي شناور لاجوردين آبها.

درخت، 2 بازوي گشاده زروان-

از تاريكي هزاره هاي پار تا روشني طرح فرداها

رفاه ميترا، رب النوع پيمان و روشني!

واسط ازل و ابد، در سير سرمدي.

در افسانه نام تو به استعاره  رفته ست: طوبا درخت حيات،

شاخه هاي دانش، شجره قوم، نام تجسم رعناي زنانگي.

مجمع الجزاير سبز آرامش شهر.

ديده بان باغ و بيشه، سايه سار صحرا هميشه

جولان باد بر كيان حامي آشيان عقاب؛

ماکیان آمده ز راه دور، بر قامت غرور، چنگال قوي، سوغات به نوك-

گوشت تازه خرگوش- لقمه به جفت جوجگان جيغي در جولان باد.

خيمه ي سبز در شيب تپه ي خاكي، سقاي سخاوت و پاكي

نقش جاودان قالي ز پارك مشجر باستان.

كارخانه تداوم حيات، عضو دائم اتحاديه ي جنگل،

بخش ارتباط سراسري كنفدراسيون جهاني سبز،

نماينده علي البدل سازمان بين الملل سازگاري محيط زيست.

در خانواده ي پيوستگي 5 قاره با شعار امروزي-

جهان باني بي مرزي.

بي نهايت نام و بي نامي- از قلبك سنجد عشق تا رطب توت و پيله ابريشم؛

از خوشه خرما و نارگيل تا قدمت سدر و قامت رشيد تبريزي.

مدار بسته با درخت: كربن ز جانوران اكسيژن برايشان.

اي درخت، اوراق سبز تو حاوي اتمهاي كاغذ ست براي:

 گاهان زردشت، طومار ارژنگ،

دست نويسهاي مزدك، بابك، عطار، حلاج، يزدي، اراني، گلسرخي، مختاري،..

درخت، متولي گور حافظ و خيام-

اندام غزل و رباعي در برگهايت رج زني

با زمزمه ي باد پاييزي مثنوي مقيم غريب قونيه را ترنم كني.

8

درخت، تجسم باغ تخيل است.

زيباگر تمدن، لوند رونده و راست

ناظر جنگها و سوختگي آذرخش.

منشا ابعاد زندگي– غذا، گرمي، مسكن، ابزار، كار، ترابری، هنر،

 تزيين، پرستش، كتيبه ي پيمان عشق با حك تير به قلب بر پوسته ات.

آرامگاه ذرات مسافراندام آدمي

مامن خانوادگي جانواران در اشكوب فوقاني، کاناپه ی کروی عنتر و بوزینه

حامي جهان موجودات ريز، برج سكونت اجزاي زندگي،

در ِ قفل مقابل داركوب، گوشه دنج برای جفت عشق فاخته.

شش گسترده تنفس سياره زمين براي سرنشينانش.

قرع غولين تهيه غذا ز آب و هوا، خورشيد و خاك؛ مادر نخستین، گهواره حیات.

چتر حفاظ صداگير/ سكوت افزا، تخفيف گرما، فيلتر ذرات معلق خطر

منشائ عظيم اكسيژن و تنفس تازگي خون

سايه ساز حريق تابستان، جزيره يشمي خنكي بر گليم خاكي

بادگير بزرگ جلوگير خشگي بوته هاي كوچك.

انبار باران؛ ساق، ساعد و ران قوي مقابل سيل و خرابي

هدف قلابهاي اجرام سماوي ساقط بر ارض.

*

گلنار من به ميوه نشسته.

نار نار فرخنده در دالبر ساتين سبد سبزينه..

در كاسه استوار انگشتان زيتونيم بگردش ِگردي

پياله هاي پر از شهد و خون بيرون از قفس سينه.

7 دو شاخه با ترک بينابيني

در آيينه آب تکامل ش پديدار.

بر گوي کوچک شبنم

ابريشم پر نقش نار.

ز درز چادر يشمي، شهود شهوت شرب، شعله مي كشد.

زوج مشگي شاپره در رقص پرستش ميوه

دنبال كردن و دوار..

از هوش مي روم، بهوش آيم.

در سكر زمزمه ي زبان برگهايش

خود را از تنه اش بالا كشم

دست به نار نار رسيده اش كشم.

گلنار من آلاچيق من است

مرا در خود جاي ميدهد.

شبی شرجی یا 4 نار، در مضاعف خرم لذت و هیجان-

ثلاث سحر غرق در ذوق لحظه اشتعال تا خنکای سحر

تناوب لب بر لبه، لب بر نار، لب بر لعل قوقوسی انکار؛ اصطکاک موز و میوه و مضراب

کنارشان در آرامش دراز مي کشم.

**

دخيل بتو بستم: اي شفاعت خاک به خورشيد، درخت خوش قواره

به بازوي تو، لوله ارتباط زمين به آسمان

ناي حامل حيات، جايگاه جلوس شانه بسر، شبيخون بوف بر شاخه ات

هداياي ملايمت: شفاف آب به باد روان، خنکاي سايه به آتش تابستان.

تصوير ترانه 4 بعدي در صبا

هندسه حيات و حشر

حادثه تخم و تمدن

جزيره سر سبز خيسي و خيال خيابان

پارك مشجر خانواده درختان نامدار

سايه شكيبا در سيمان، اسفالت و شيشه شهر

مجسمه ي آتش شور مدارا

آرامش خواب همخوابگي تولد

تنديس زنده تنها از خاک خيس و خنک در انتهاي دشت.

حلقه تقاطع « ابر و باد و مه و خورشيد و فلک»2

بلم تخم بر بادبان پرکف بوران

خشاب شقايق وكيسه ي شهد در تراكم دوك خشاش

انفجار ساکت و نشت شربت

ميعاد سبز، سفید، سرخ هنر

تلاقي و فصل مشترك هست و نيست

تسبيح شبهاي غوطه ور

پرستش بهار پيروزي

پيام رهايي دانه آينده.

***

در سفر و دوري آن

هذيان مرا مي گيرد

« خواب در چشم ترم مي شکند.»3

ظاهر شود به ذهن من:

عروس چشم آبي

بر ماديان سفيد در صحرا

داماد نار زنان – رسم باستان

فکرم مغشوش و سرگردان

دوار رج رديف و قافيه مكرر:

بوس لوس دروس کوس سالوس جاسوس

رب حب تب شب طلب جلب

غار مار کار تار سار بار يار

کام دام رام نام شام آبان شبان لبان ساربان زبان

جام بام طعام سلام دست مست بست شصت هست چست

شبستان مستان دستان نسون تابسون زمسون

تجسس تفحص رس خرچسک چس فيل

ِفلسُ فلوس کِنِس ُکنُس4 دُرُس، بُرُس، سُس

واکس سياه شبرو جير مشگي شير پنير سير موسير گير  زير تير جير خمير

باطني غني مقني كني لگني بني تني دني شني

صاف باف كلاف 3جاف قاف

جغول خجول کشکول مچول کوچول 

پريشون قشون سيمگون درون بيرون نون جون خون

دامون ويالون کمون کلون زبون، سکون

سنبل منبل جنبل ممبل امل

قندرون مغزرون زيارون کارون کازرون

اتل متل دگل خپل توپول دمر ثمر قمر

قاپيد پاييد زاييد چاييد ساييد كرد ورد نورد دوخت سوخت

جوراب صواب شراب تراب سراب خراب غراب تاب گرداب عناب خواب

****

گلنار من، نرماي سبك بال ابر،

آغشته به تشويش شقايق و رخوت خشاش

تري و ترک پنجه پنبه ست.

260504

1- پنجه آ خشگی واحد: 250 ميليون سال پيش، 5 قاره متصل بهم بوده؛ لذا پيوستگي گياهي سرتاسري زمين. 2- سعدي. 3- نيما. 4- بر وزن درست، ازگيل. شعر گلنار از کتاب دیوان شرقی، تهران، 1386.

http://bejanbaran.blogfa.com/


March 2nd, 2009


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان